Friday, May 02, 2003
چه اندازه قدر سلامتم را ميدونم ؟ چقدر قدر سقف بالای سرم را می دونم ؟
در يک لحظه ، فقط يک لحظه ، يک جوون همسن من از موتور پرت ميشه پايين ، از کوه سقوط ميکنه ، يک تصادف احمقانه و .... همه چيز فقط تو يک لحظه عوض ميشه ، لذت زنده بودن جای خودش رو به زجر نفس کشيدن ميده . مرگ مغزی ، زندگی گياهی ، گوشتی مصرف کننده . خدای من! من کجام ؟؟؟ چطور می خوام وظيفه ام را نسبت به اينهمه نعمت انجام بدم ؟ فرق من با اونا چيه؟تا کی ميخوام بخوابم ؟
چقدر خوبه که آدم يهو به ياد چيزهايی بيفته که هميشه داره ولی هيچوقت بهشون فکر نميکنه. امشب به هر بهونه ای بود از خونه زدم بيرون . رفتم سر ميدان کاج. تنها. از همون اول قرار گذاشتم که خودم را بذارم جای دختری که نه خانواده ای چشم به راه داره و نه سقف بالای سر. خودم را کاملا تو اون شرايط شبيه سازی کردم.
تو جمعيت گم شدم. همه چيز عوض شد. چقدر ميدان کوچيک شده بود. اون همه مغازه کجايند؟اون همه شوق و اشتياق برای خريد؟ وقتی سقفی برای خواب نداری جديدترين کتاب کوندرا يا کوئيلو چه تفاوتی داره ؟ وقتی کسی چشم به راهت نباشه جنسهای پشت ويترين چه مفهومی داره؟ دستهام بی اختيار پولهای توی جيبم را محکمتر چنگ زدند . بعضی از آدمها چقدر زياد شبيه به گرگ شده بودند. نگاههای تيز و سنگين مردهای سرگردان ، بوقهای ماشينهای آخرين مدل ، پسرهای دبيرستانی که برای وقت گذرونی متلک می انداختند ،موتورسواری که به فاصله نزديک و با سرعت از کنارم رد شد ، همه و همه پررنگ تر، جدی تر و با معنی تر از هميشه بودند. نگاههايي سنگين و پچ پچ هايي واضح تر از هميشه. لبخند صورتم خيلی زود محو شد. جای پنجه گرگها ميسوخت. زخمها سر باز کرده بودند...
وقتی سوار ماشين شدم پشتم عرق سرد نشسته بود. فقط از تصور پانزده دقيقه ای يک واقعيت؟؟!! يعنی يک دختر چقدر ميتونه تو اين شرايط طاقت بياره؟
کجام؟؟؟ با سقف بالای سرم چيکار می کنم؟ از خودم خجالت کشيدم. وقتی آدمهايی هستند که برای زنده موندن تقلا می کنند اونوقت من بالاترين مشکلم خوشبختی تحميليه!!! ؟؟؟ کی می خوام دور و برم رو ببينم؟
دوست دارم در “هيچ” غرق بشم تا ارزش “همه چيز” را بدونم.
من بايد ارزش خيلی چيزها را بفهمم ، درک کنم ، با پوست و خونم حس کنم.
در يک لحظه ، فقط يک لحظه ، يک جوون همسن من از موتور پرت ميشه پايين ، از کوه سقوط ميکنه ، يک تصادف احمقانه و .... همه چيز فقط تو يک لحظه عوض ميشه ، لذت زنده بودن جای خودش رو به زجر نفس کشيدن ميده . مرگ مغزی ، زندگی گياهی ، گوشتی مصرف کننده . خدای من! من کجام ؟؟؟ چطور می خوام وظيفه ام را نسبت به اينهمه نعمت انجام بدم ؟ فرق من با اونا چيه؟تا کی ميخوام بخوابم ؟
چقدر خوبه که آدم يهو به ياد چيزهايی بيفته که هميشه داره ولی هيچوقت بهشون فکر نميکنه. امشب به هر بهونه ای بود از خونه زدم بيرون . رفتم سر ميدان کاج. تنها. از همون اول قرار گذاشتم که خودم را بذارم جای دختری که نه خانواده ای چشم به راه داره و نه سقف بالای سر. خودم را کاملا تو اون شرايط شبيه سازی کردم.
تو جمعيت گم شدم. همه چيز عوض شد. چقدر ميدان کوچيک شده بود. اون همه مغازه کجايند؟اون همه شوق و اشتياق برای خريد؟ وقتی سقفی برای خواب نداری جديدترين کتاب کوندرا يا کوئيلو چه تفاوتی داره ؟ وقتی کسی چشم به راهت نباشه جنسهای پشت ويترين چه مفهومی داره؟ دستهام بی اختيار پولهای توی جيبم را محکمتر چنگ زدند . بعضی از آدمها چقدر زياد شبيه به گرگ شده بودند. نگاههای تيز و سنگين مردهای سرگردان ، بوقهای ماشينهای آخرين مدل ، پسرهای دبيرستانی که برای وقت گذرونی متلک می انداختند ،موتورسواری که به فاصله نزديک و با سرعت از کنارم رد شد ، همه و همه پررنگ تر، جدی تر و با معنی تر از هميشه بودند. نگاههايي سنگين و پچ پچ هايي واضح تر از هميشه. لبخند صورتم خيلی زود محو شد. جای پنجه گرگها ميسوخت. زخمها سر باز کرده بودند...
وقتی سوار ماشين شدم پشتم عرق سرد نشسته بود. فقط از تصور پانزده دقيقه ای يک واقعيت؟؟!! يعنی يک دختر چقدر ميتونه تو اين شرايط طاقت بياره؟
کجام؟؟؟ با سقف بالای سرم چيکار می کنم؟ از خودم خجالت کشيدم. وقتی آدمهايی هستند که برای زنده موندن تقلا می کنند اونوقت من بالاترين مشکلم خوشبختی تحميليه!!! ؟؟؟ کی می خوام دور و برم رو ببينم؟
دوست دارم در “هيچ” غرق بشم تا ارزش “همه چيز” را بدونم.
من بايد ارزش خيلی چيزها را بفهمم ، درک کنم ، با پوست و خونم حس کنم.
Wednesday, April 30, 2003
Monday, April 28, 2003
همه چيز عالی پيش رفت ، بهتر از اونی که تصورش را ميکردم. رها و سبک بودم . عاری از همه چيزهايی که ازشون ميترسم . اون به من کمک کرد. به من لطف کرد. به من قدرت داد ، منو رها کرد . از منی که هيچی نيستم و چيزی نمی دونم چهره ای متفاوت ساخت . حقم نبود . اين همه لطف شايسته من نبود. من نافرمانيشو کردم. اون رحمتش را به من عرضه کرد. هرچی دارم از رحمت و کمک اونه .خدايا ازت متشکرم.