Friday, December 20, 2002
بدون شرح
شهرام خان ( كه نصف موهاش سفيد شده ) امشب با نازلي جان كه چهل و نهمين دختري بود كه به خواستگاريش ميرفت نامزد كرد . واي خداي من نازلي جون چقدر خوشبخته !
شهرام خان ( كه نصف موهاش سفيد شده ) امشب با نازلي جان كه چهل و نهمين دختري بود كه به خواستگاريش ميرفت نامزد كرد . واي خداي من نازلي جون چقدر خوشبخته !
Wednesday, December 18, 2002
من مرغ آتشم
مي سوزم از شراره اين عشق سركشم
چون سوخت پيكرم ,
چون شعله هاي سركش جانم فرو نشست,
آتگاه باز از دل خاكستر
بار دگر تولد من
آغاز مي شود.
و من دوباره زندگيم را
آغاز مي كنم.
پر باز مي كنم,
پرواز مي كنم.
حميد مصدق

مي سوزم از شراره اين عشق سركشم
چون سوخت پيكرم ,
چون شعله هاي سركش جانم فرو نشست,
آتگاه باز از دل خاكستر
بار دگر تولد من
آغاز مي شود.
و من دوباره زندگيم را
آغاز مي كنم.
پر باز مي كنم,
پرواز مي كنم.
حميد مصدق

Tuesday, December 17, 2002
- بگو چه ميشد اگر من ديوانه وار,
عاشق سوسماری ميشدم؟
- آن وقت عاشقی را ياد ميگرفتي!
- و اگر آن وقت عاشق تو ميشدم؟...
- دست کم عاشقی را ياد گرفته بودي!
فدريکو گارسيا لورکا
عاشق سوسماری ميشدم؟
- آن وقت عاشقی را ياد ميگرفتي!
- و اگر آن وقت عاشق تو ميشدم؟...
- دست کم عاشقی را ياد گرفته بودي!
فدريکو گارسيا لورکا
از راهروي دانشكده مي گذرم
ازدحام و شلوغي ، نگاههاي هميشه كنجكاو ، پسر و دخترهاي گرم صحبت ، چهره هاي محو در دود سيگار ، دخترهايي كه هميشه حرفي براي زدن دارند ، پسرهايي كه هميشه متلكي براي انداختن دارند ، صداي قهقهه ، آهنگ موبايلها ، سر تكان دادن به آدمهايي كه هيچوقت بيش از اين به اونها نزديك نشدي ، خوبي؟ خوش ميگذره ؟ و لبخندي كه حتي يك ثانيه هم دوام نمياره ... و هنوز تازه وسط راهروام...
پنجره بازه ... به طرفش هجوم ميبرم ...هواي سرد و تازه صورتم را نوازش ميده
ازدحام و شلوغي ، نگاههاي هميشه كنجكاو ، پسر و دخترهاي گرم صحبت ، چهره هاي محو در دود سيگار ، دخترهايي كه هميشه حرفي براي زدن دارند ، پسرهايي كه هميشه متلكي براي انداختن دارند ، صداي قهقهه ، آهنگ موبايلها ، سر تكان دادن به آدمهايي كه هيچوقت بيش از اين به اونها نزديك نشدي ، خوبي؟ خوش ميگذره ؟ و لبخندي كه حتي يك ثانيه هم دوام نمياره ... و هنوز تازه وسط راهروام...
پنجره بازه ... به طرفش هجوم ميبرم ...هواي سرد و تازه صورتم را نوازش ميده
Sunday, December 15, 2002
سعادت آباد ...سعادت آباد
سوار مي شم.
پنج نفر ظرفيت تاكسي تكميل ميشه.
راننده استارت ميزنه و ماشين شروع به حركت ميكنه.
راننده صداي ضبط را بلند ميكنه...آهنگ نسترنه.
چشمهام رو ميبندم.
در نسترن غرق ميشم.
نسترن با تو دل من توي گلخونه ياده
......نسترن وقتي مي خندي ، يه دروغي تو چشاته ........
سوار مي شم.
پنج نفر ظرفيت تاكسي تكميل ميشه.
راننده استارت ميزنه و ماشين شروع به حركت ميكنه.
راننده صداي ضبط را بلند ميكنه...آهنگ نسترنه.
چشمهام رو ميبندم.
در نسترن غرق ميشم.
نسترن با تو دل من توي گلخونه ياده
......نسترن وقتي مي خندي ، يه دروغي تو چشاته ........
يك شعر بسيار لطيف