سايه روشن

Friday, November 29, 2002

به هيچ متري اطمينان ندارم . به دنبال يگانه متر استاندارد هستم. كسي ميدونه كجاست؟



Thursday, November 28, 2002



Wednesday, November 27, 2002

يوهو! بالاخره سيستم نظرخواهي اينجا درست شد! يك دنيا خوشحالم :)


از كودكي در آرزوي خورشيد بودم . هم بازيانم آرزويم را به سخره مي گرفتند . آنها خورشيد را نمي فهميدند . ماه براي آنان بس بود
ولي من مومن به آفتاب ماندم.
چندي است سپيده دم جواني دميده . دست روزگار هم بازيان كافر به آفتاب را به خورشيد مي رساند ....ومن.... من هميشه مومن به خورشيد ، در شبي سرد از گرماي آرزوهايم تنها مي پرسم : چرا ؟ مي ترسم براي فرار از تاريكي حتي به ماه خرسند شوم.


زمان جدايي وقتي فرا مي رسد كه براي ماندن دليلي جز دلسوزي نداشته باشي.


اينكه آدمها بهت اعتماد كنند و قفل صندوقچه دلشون را برايت باز كنند ، عاليه.
اگه اونقدر عميق باشي كه رازدار بموني ، معركه است.
اينكه شب با تن و روحي خسته از كمك به ديگران سر به بالش بگذاري ، نعمته.
اما هيچ ميدوني بار مسوليتت چقدر سنگينه ؟


Monday, November 25, 2002

خاتون تو مي تواني
آتشي را به آتش ديگر خاموش كني
تو مي تواني از ما بلابگرداني
مرگ چنان گوش به قصه ات مي سپارد
كه از كار خويش باز مي ماند .
عمران صلاحي


تويي راهنماي من در سر در گمي ها