Friday, November 29, 2002
متن كامل سخنراني آقاجري (Text File)
Thursday, November 28, 2002
Wednesday, November 27, 2002
از كودكي در آرزوي خورشيد بودم . هم بازيانم آرزويم را به سخره مي گرفتند . آنها خورشيد را نمي فهميدند . ماه براي آنان بس بود
ولي من مومن به آفتاب ماندم.
چندي است سپيده دم جواني دميده . دست روزگار هم بازيان كافر به آفتاب را به خورشيد مي رساند ....ومن.... من هميشه مومن به خورشيد ، در شبي سرد از گرماي آرزوهايم تنها مي پرسم : چرا ؟ مي ترسم براي فرار از تاريكي حتي به ماه خرسند شوم.
ولي من مومن به آفتاب ماندم.
چندي است سپيده دم جواني دميده . دست روزگار هم بازيان كافر به آفتاب را به خورشيد مي رساند ....ومن.... من هميشه مومن به خورشيد ، در شبي سرد از گرماي آرزوهايم تنها مي پرسم : چرا ؟ مي ترسم براي فرار از تاريكي حتي به ماه خرسند شوم.
اينكه آدمها بهت اعتماد كنند و قفل صندوقچه دلشون را برايت باز كنند ، عاليه.
اگه اونقدر عميق باشي كه رازدار بموني ، معركه است.
اينكه شب با تن و روحي خسته از كمك به ديگران سر به بالش بگذاري ، نعمته.
اما هيچ ميدوني بار مسوليتت چقدر سنگينه ؟
اگه اونقدر عميق باشي كه رازدار بموني ، معركه است.
اينكه شب با تن و روحي خسته از كمك به ديگران سر به بالش بگذاري ، نعمته.
اما هيچ ميدوني بار مسوليتت چقدر سنگينه ؟
Monday, November 25, 2002
خاتون تو مي تواني
آتشي را به آتش ديگر خاموش كني
تو مي تواني از ما بلابگرداني
مرگ چنان گوش به قصه ات مي سپارد
كه از كار خويش باز مي ماند .
عمران صلاحي
آتشي را به آتش ديگر خاموش كني
تو مي تواني از ما بلابگرداني
مرگ چنان گوش به قصه ات مي سپارد
كه از كار خويش باز مي ماند .
عمران صلاحي