Saturday, September 07, 2002

و عاقبت از هجوم ترديد , به خاك افتادم
ذره ذره وجودم در حيرت روزهايي است كه برپا بودم.چرا مقاومت؟ وقتي طوفان خود را قويتر و بر حق تر از تو ميداند؟
چه بود درونم كه مرا به ايستادگي مي خواند؟
چه بود اكسير ايستادگي؟ هر چه بود , حال بس غريب است برايم .
اكنون فقط ياراي فهميدن لذت" افتادن " دارم و شكوه غلبه جاذبه بر استقامت بدن و آرام گرفتن بر آغوش خاك.
ما را چه به ايستادن؟
.....
......
......
شكستن هميشه لازم است. لازم براي نشكستن. كه اگر نشكنيم راههاي شكسته نشدن را نخواهيم دانست.
طوفانها هميشه هستند . همواره خواهند وزيد ....با شدت . كه با شدت خويش بودن خود را به رخ مي كشند.
چه ما چونان صخره سر راهشان باشيم يا نباشيم. چه بيفتيم چه بايستيم. آنها خواهند وزيد.
آنها هستند تا بوزند .
ما هستيم تا بايستيم.
بوزيد....كه وزيدن شماست كه به ايستادن ما معنا مي دهد.
Friday, September 06, 2002
گوشه هايي از نيايش يك نوجوان ايراني قبل از خواب ...
اي خداي همه هكرها , به من و همه ايرانيها كمك كن كه هر روز بهتر از روز قبل هك كردن را ياد بگيرند و نذار كه وقتشان به بطالت بگذره.
كمكم كن تا هر روز بتونم كامپيوتر هاي بيشتري را ويروسي كنم.
تو خودت ميدوني كه قيافه دوستم وقتي بهش ميگمModem ت تا دو دقيقه ديگهExplode ميشه ! چقدر باحاله, خدا يا من را از هيجان اين لحظه محروم نكن.
من ميدونم كه هيچوقت خودم را هم نميتونم هك كنم , اي ستار العيوب منو پيش دوستام ضايع نكن.
قو علي جوارح الايرانيون في راه الهك وزداد لهم هيجانه !
آمين
اي خداي همه هكرها , به من و همه ايرانيها كمك كن كه هر روز بهتر از روز قبل هك كردن را ياد بگيرند و نذار كه وقتشان به بطالت بگذره.
كمكم كن تا هر روز بتونم كامپيوتر هاي بيشتري را ويروسي كنم.
تو خودت ميدوني كه قيافه دوستم وقتي بهش ميگمModem ت تا دو دقيقه ديگهExplode ميشه ! چقدر باحاله, خدا يا من را از هيجان اين لحظه محروم نكن.
من ميدونم كه هيچوقت خودم را هم نميتونم هك كنم , اي ستار العيوب منو پيش دوستام ضايع نكن.
قو علي جوارح الايرانيون في راه الهك وزداد لهم هيجانه !
آمين
اگه خيلي وقته يك وبلاگ ساده و صميمي نديدين
اگه دوست دارين نوشته هاي قشنگ و بي غل و غش يك "بهار خانوم" پانزده ساله را بخونيد
همين الان به اين وبلاگ يك نگاه بكنيد :)
اگه دوست دارين نوشته هاي قشنگ و بي غل و غش يك "بهار خانوم" پانزده ساله را بخونيد
همين الان به اين وبلاگ يك نگاه بكنيد :)
Thursday, September 05, 2002
آن همه ناز و تنعم كه خزان مي فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
و اكنون جاناتان...زمان آن است كه شكوه پرواز را تجربه كني. وقت آن رسيده تا مرز زمان و مكان را بشكني.
به پرواز بينديش...آنها لذت اوج گرفتن را نخواهند فهميد....نخواهند فهميد.
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

و اكنون جاناتان...زمان آن است كه شكوه پرواز را تجربه كني. وقت آن رسيده تا مرز زمان و مكان را بشكني.
به پرواز بينديش...آنها لذت اوج گرفتن را نخواهند فهميد....نخواهند فهميد.
مي دونم! مي دونم! كلي ها فكر كردن يك شاهزاده كه احتمالا سوار اسب سفيد هم بوده پيدا شده و منو برده واسه همين هم دقيقا پنج روزه كه ننوشتم. ولي بايد بگم كه ظاهرا به اون شاهزاده محترم آدرس اشتباهي دادند...چون هنوز كه نرسيده
بدجوري داشتم پوست مينداختم . بدجوري! وقت فكر كردن بود...اونم بدون شوخي!
خوب آخه آدمي كه همه چيز رو قاطي كرده و به ذره ذره وجودش شك داره ,وقتي تازه فهميده كه كلمه هايي كه تو دائره المعارف ذهنش معني اعتماد و همدلي را مي داده تو دائره المعارف حقيقت به معني شك و بدبيني اومدند....وقتي تعجب كنه كه چرا زمين تا حالا وجود اونو رو خودش تحمل كرده, وقتي از بزرگواري قطره هاي بارون به حيرت بياد كه حاضرند خودشون از بين برن ولي به آلودگي پاكي را هديه كنند .... وقتي كه حتي خودنويسش هم خفه شده , خوب آخه چه جوري ميشه ازش انتظار داشت وبلاگش را به روز كنه؟؟؟
بدجوري داشتم پوست مينداختم . بدجوري! وقت فكر كردن بود...اونم بدون شوخي!
خوب آخه آدمي كه همه چيز رو قاطي كرده و به ذره ذره وجودش شك داره ,وقتي تازه فهميده كه كلمه هايي كه تو دائره المعارف ذهنش معني اعتماد و همدلي را مي داده تو دائره المعارف حقيقت به معني شك و بدبيني اومدند....وقتي تعجب كنه كه چرا زمين تا حالا وجود اونو رو خودش تحمل كرده, وقتي از بزرگواري قطره هاي بارون به حيرت بياد كه حاضرند خودشون از بين برن ولي به آلودگي پاكي را هديه كنند .... وقتي كه حتي خودنويسش هم خفه شده , خوب آخه چه جوري ميشه ازش انتظار داشت وبلاگش را به روز كنه؟؟؟