Thursday, May 09, 2002
دل وحشت زده در سينه من مي لرزيد
دست من ضربه به ديواره زندان كوبيد
"آي,همسايه زنداني من
"ضربه دست مرا پاسخ گوي!
ضربه دست مرا پاسخ نيست.
تا به كي بايد تنها,تنها
وندر اين زندان زيست؟
ضربه هرچند به ديوار فرو كوبيدم
پاسخي نشنيدم
سالها رفت كه من
كرده ام با غم تنهايي خو
ديگر از پاسخ خود نوميدم.
راستي,هان!چه صدايي آمد؟
ضربه اي كوفت به ديواره زندان دستي؟
ضربه مي كوبد همسايه زنداني من
پاسخي مي جويد
ديده را مي بندم
در دل از وحشت تنهايي او مي خندم!
(حميد مصدق)
دست من ضربه به ديواره زندان كوبيد
"آي,همسايه زنداني من
"ضربه دست مرا پاسخ گوي!
ضربه دست مرا پاسخ نيست.
تا به كي بايد تنها,تنها
وندر اين زندان زيست؟
ضربه هرچند به ديوار فرو كوبيدم
پاسخي نشنيدم
سالها رفت كه من
كرده ام با غم تنهايي خو
ديگر از پاسخ خود نوميدم.
راستي,هان!چه صدايي آمد؟
ضربه اي كوفت به ديواره زندان دستي؟
ضربه مي كوبد همسايه زنداني من
پاسخي مي جويد
ديده را مي بندم
در دل از وحشت تنهايي او مي خندم!
(حميد مصدق)
Wednesday, May 08, 2002
وقتهايي كه بد مي شم همه چي خراب مي شه....همه چي.
دوباره از خودم دور شده بودم....باز همه چي رو از ياد بردم..
.مثله گرداب منو كشيد به طرف خودش...اون منو مي بلعه...همه رو مي بلعه...انسانيت رو تو خودش ذوب مي كنه و حيوان مي سازه.
يادم نمياد چند بار به خودم قول داده بودم كه نرم طرفش.ولي باز پام مي لغزه...اصلا شايد خودم ميرم طرفش چون ميدونم نميتونم در مقابلش وايسم...سر مي خورم و ميرم توش...دست هر كسي رو هم كه دور و برم باشه رو مي گيرم و ميبرم.
يك پست.
آره آره ميدونم ...اين گرداب واسه همه هست....اما خوب فرق حيوان و آدم همين جا ها معلوم مي شه ديگه...نه؟
وقتي منجلاب همه بدنم و مي پوشونه...حسش ميكنم...ميدونم هنوز ميتونم با يك حركت خودم را رها كنم...اما....
خفه ميشم توش....
با هيچ آب پاكي نميشه اثر اون گنداب را دور كرد....
باز پشيماني....حسرت...قول ميدم ديگه نرم طرفش...:|

دوباره از خودم دور شده بودم....باز همه چي رو از ياد بردم..
.مثله گرداب منو كشيد به طرف خودش...اون منو مي بلعه...همه رو مي بلعه...انسانيت رو تو خودش ذوب مي كنه و حيوان مي سازه.
يادم نمياد چند بار به خودم قول داده بودم كه نرم طرفش.ولي باز پام مي لغزه...اصلا شايد خودم ميرم طرفش چون ميدونم نميتونم در مقابلش وايسم...سر مي خورم و ميرم توش...دست هر كسي رو هم كه دور و برم باشه رو مي گيرم و ميبرم.
يك پست.
آره آره ميدونم ...اين گرداب واسه همه هست....اما خوب فرق حيوان و آدم همين جا ها معلوم مي شه ديگه...نه؟
وقتي منجلاب همه بدنم و مي پوشونه...حسش ميكنم...ميدونم هنوز ميتونم با يك حركت خودم را رها كنم...اما....
خفه ميشم توش....
با هيچ آب پاكي نميشه اثر اون گنداب را دور كرد....
باز پشيماني....حسرت...قول ميدم ديگه نرم طرفش...:|